ما همیشه صداهای بلند را می شنویم،پررنگ ها را می بینیم،سخت ها را می خواهیم،
غافل از اینکه خوب ها آسان می آیند،بی رنگ می مانند و بی صدا می روند....
ما در همه زندگی می کنیم
و همه در ما زنده اند
در قلب هر انسانی ،شاعری است
و در قلب هر انسانی،گنهکاری
قلب تو شاعری است
و قلب من گنهکاری که شعر نمی فهمد...
(جبران خلیل جبران)
با امیدی گرم و شادی بخش
با نگاهی مست و رویایی
دخترک افسانه می خواند:
نیمه شب در کنج تنهایی
بیگمان روزی ز راهی دور
می رسد شهزاده ای مغرور
می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
ضربه ی سم ستور باد پیمایش
«فروغ فرخ زاد»
باز هم به خاطر بهترینم «رویا» نوشتم!!!