حجم سبز

#همیشه آغاز راه دشوار است،عقاب در آغاز پر کشیدن پر می ریزد اما در اوج،حتی از بال هم بی نیاز است!#

حجم سبز

#همیشه آغاز راه دشوار است،عقاب در آغاز پر کشیدن پر می ریزد اما در اوج،حتی از بال هم بی نیاز است!#

حــــجاب اجباری

دلم می خواهد
در همان عالم دوستیمان
از من بپرسی
چرا توی این گرما
چادر سر می کنی ؟!
این روسری قواره بزرگ را
به چه منظور!؟
نه، واقعا !!، به چه منظور
شش دور ، دور سرت می پیچی؟!!
اصلا این کارها که چه!
بین این همه آدم ،
کی تورا نگاه می کند؟!!
ببین من چقدر آزادم
و چه راحت ترم؟

آنوقت من
در چشمانت نگاه کنم
لبخندی بزنم
و با تمام آرامشم
برایت همه ی آن فلسفه ای را بگویم
که زیاد نیست !
اما بزرگ است....

دلم می خواهد
تو از من بپرسی
و من از ته دل بگویم
که این سختی ها را دوست دارم!
به این دلیل و آن دلیل!

بعد تو
یا بخندی،
لب برچینی ،
و بگویی که بروم کاسه کوزه ام را جمع کنم! ،
و یا
خیره شوی در چشمانم
لحظه ای فکر کنی ،
و بگویی شاید !
شاید همین باشد ، که تو می گویی....

می دانی؟
من هم آن خندیدنت به ریش سفیدم را دوست تر دارم،
و هم آن لحظه ای اندیشیدنت را!
دوست تر دارم از اینکه
تو را
به زور
در پوششی کنند،
که عشق من است و
نفرت تو!

من آن شاید حاصل از اندیشه را
بسیار بیشتر می پسندم از این باید های از سرِ جبر!

می دانی ....
من هم عاصی شده ام به خدا!!

می دانی؟
محجبه ام!
اما از اجبار تو به داشتن حجاب،

بیزار.....


+ عاشق این متن ام!واقعا این متن قشنگی است و پر از حقیقت است...!داشتن حجاب اجباری واقعا خوب نیست هیچ آدمی با داشتن حجاب اجباری با ایمان و یا با حجاب نمی شود...! خواهشا این را متوجه بشوید...

Amorous

Not from the stars do i my judgement pluck;

And yet methinks i have astronomy, but not to tell of good or evil luck,

of plagues,of dearths,or seasons' quality

Nor can i fortune to brief minutes tell

pointing to each his thunder, rain and wind

Or say with princes if it shall go well

By of predict that i in heaven find

But from thine eyes my knowledge i derive,

And , constant stars, in them i read such art

As truth and beauty shall together thrive

If from thyself to store thou wouldst convert

Or else of thee this i prognosticate: Thy end is truth's and beauty' s doom and date


من قدرت قضاوتم را از ستارگان بیرون نمی کشم، معهذا فکر می کنم ستاره شناسی را می دانم، اما نه برای اینکه از طالع خوب یا بد یا از وبا و طاعون و یا از تنگسالی و کیفیت و فصول چیزی بگویم، و نه می توانم دقایق کوتاه و آنچه را که در آنها اتفاق می افتد پیشگویی کنم و در هر کدام از آنها رعد و باد و بارانشان را تعیین نمایم و یا، با آنچه در آسمان می بینم و می یابم، پیش بینی ها کنم و به امراء بگویم که این امر با موقعیت همراه خواهد شد یا نخواهد شد.


اما از چشم های تو،که آگاهی و دانش من از آن سرچشمه می گیرد و ناشی می گردد، و از ستارگان ثابتی که در آنها جا دارد چنین هنر و دانشی را می خوانم که راستی و زیبایی با هم رشد می کنند و شکوفا می گردند، اگر تو از خودت ثمر و حاصلی ذخیره سازی. و الا درباره ی تو این پیشگویی  را می کنم که پایان روز و سرنوشت زیبایی و راستی است.


(شکسپیر)

مــــــادر

وقتیکه من بزرگ شدم، شاید، معمار شوم
آنگاه، تمامی جهان را همچون بامی
بر فراز دستان تو، ستون خواهم کرد

وقتیکه من بزرگ شدم، شاید، پزشک شوم
آنگاه، با عطر تو نوشدارویی خواهم ساخت
بر تمام دردهای جهان
و آنگاه به سلامتی شان، با لب های تو
بر گونه های شادی تمام کودکان جهان، بوسه خواهم زد

وقتیکه من بزرگ شدم، شاید
یکروز با چتر گیسوان تو
از آسمان آرزوهایت
پروازی کنم بر آستان زمین
[زمینی که پای تو آنرا نگه داشته است ]
و آنگاه، خواهم دوید تا مرزهای درونت
و در پنهانترین گوشه های جنگل سبز آغوش تو، پنهان خواهم شد

اکنون را که نام نهادی فصل کاشت

فردا که من بزرگ شدم، در زمان برداشت
مادرم، به تو قول می دهم
من تو را دوست خواهم داشت…


+ درسته از نوشته های خودم نیست اما واقعا زیباست و تقدیم می کنم به مادر عزیزم