امــــــــروز توی خیابون هفت تیر لباسهای خیلی زیبایی دیدم که مدل پرنسسی بود! من عاشق اینجور لباسهام!
همیشه وقتی بچه بودم دوست داشتم ی پرنسس بودم و اشرافی زندگی می کردم!اما الان که ی کم بزرگ تر شدم می بینم فقط لباسهاشون قشنگ ِ نه زندگیشون!...
چند وقت پیش که شنیدم یه بنده خدایی داشته صحبت می کرده و در حین صحبت فوتــــــــــ کرده خیلی تعجب کردم اما امروز برام به اتفاقی مشابه این اتفاق افتاد!
کاملا حالم خوب بود،به همه سلام کردم و رفتم نشستم که تا نشستم چشمم سیاهی رفت و احساس خفگی کردم! احساس کردم پوستم باد کرده و کاملا می تونم پوستم رو ببینم! واقعا با چشمای خودم مرگ رو دیدم برای دومـین بار!
پ ن:خدایا ممنونم که دوباره مرگ رو نشونم دادی! خیلی دوستت دارم!
پ ن:خیلی ناراحتی می تونی بری کسی جلوت رو نگرفته!