حجم سبز

#همیشه آغاز راه دشوار است،عقاب در آغاز پر کشیدن پر می ریزد اما در اوج،حتی از بال هم بی نیاز است!#

حجم سبز

#همیشه آغاز راه دشوار است،عقاب در آغاز پر کشیدن پر می ریزد اما در اوج،حتی از بال هم بی نیاز است!#

آرامش ِ بی دلیل...

خیـــــلی قشنگ ِ وقتی الکی و بدون هیــــــچ دلیلی انقــــــــدر آرامش داری که دوست نداری به هیچ وجــــه آرامشت از بین بـــره و انقدر خودخواه میشی که دوست نداری حتی آرامشت رو با کَسی تقسیم کنی...!


اما به نظرم قشنگ تر از این هم میشه...

قشنگ تر اینه که وقتی دراز می کشی و مثل همیشه هنذفری توی گوشت میذاری و می خوای که بخوابی خوابهای قشنگ می بینی و به هیچ وجه اضطراب نداری و آروم ِ آرومی...!


# خدایا شکرت به خاطر این حس ِ قشنگ

تهوع

این روزها اطرافم پر است از آدمهایی که فقط "تظاهر" می کنند...

آدمهایی که بویی از آدمیـــت و مسلمانی نبرده اند و فقط ادعـــــا به آن می کنند...

آدمهایی که جنسشان "ریــــا" و خوراکشان "تهـــمــت" و "آبـــرو بـــردن" و" غیـــبـــت" است

و آخــــــــر همین آدمها طوری وانمود می کنند که گویی زاده پــ یــ غـــ مــ بــ ر خدا اند...!

آنقدر این موجودات زیاد شده اند که احساس "تهوع" تمام وجودم را فرا گرفته و گاهی این حـــس تبدیل به "تنفر" می شود...!


*کــــاش واقعا می دانستند چقدر تهوع آور است رفتارشان...!

* مخاطب به موجوداتی از این جنس...!

مبارزه...!

بی اختیار به سمت دفتر چه ام می روم

بازش می کنم و سعی می کنم بنویسم

اما اینبار برای کی؟!

برای چه کَسی جز "تو"...؟!

حتی لباس جدید هم نمی تواند بوی "تو "را کم کند...!

نمی دانم چرا هر قدر هم که بخواهم فراموش کنم این بو، "تو" را برایم تداعی می کند...

اما من می توانم با این بو مبارزه کنم

اما...

تو چی؟!!!

تو را چه کنم که تمام "روح" مرا احاطه کردی...؟!

می شود؟!

نه...

با تو نمی توانم مبارزه کنم...!


پ ن:فقط می خواستم دوباره تمرین کنم و بنویسم با تمام وجودم...